صبح ساعت ۷ منو از خواب بیدار کرد . بابایی ، مامان جون گفته به من جنگل برف باریده ‌. پاشو بریم برف بازی.
به سختی از خواب پاشدم و بقل و بوسش کردم گفتم چشم عشق من . با حالت خواب الود رفتم نگاهی به بیرون انداختم و گفتم بابا این برف تازه نیست . برفی نداره . اما قولشو گرفته بود و حالا باید حتما میرفتم
بعد تقریبا یک ساعت و نیم رانندگی رسیدیم به این مکان تو عکس . جنت رودبار...
مقدار اندکی برف روی زمین بود و باهم بازی کردیم . منظره جنگل رویایی بود . درختا همه سفید بودن و هوا آفتابی بود
بابایی برگردیم ؟
ناهار بهم آش میدی ؟ اره عشق من
جای همتون خالی.
روز عالی بود

IMG_20221224_012354 (1).jpg
IMG_20221224_012316 (1).jpg
IMG_20221224_012506 (1).jpg
IMG_20221224_012436 (1).jpg